محل تبلیغات شما

امشب ، ماه کامله .نمی دونم چرا ، نمی دونم از کِی  ، و نمی دونم چطوری ، عاشق ماه شدم ، ولی از وقتی یادمه ، با دیدن ماه کامل ، یه جورایی محوش می شدم ، اصن انگار که سِحر شده باشم ، یهو نگاهم ثابت میشد روی ماه.بعضی وقتا ، موقع قدم زدن ، که ماه رو میبینم ، ممکنه اونقدر محو نگاه کردنش بشم که همه چیِ  همه چی یادم بره برای چند لحظه و بعد یهو ببینم چند لحظه کاملا از خودم غافل بودم.

یادمه یه شب ، پونزده ماه قبل ، با علیرضا تا در صارمی قدم زدیم و صحبت کردیم  ، و بعدش اون رفت خونه و من برگشتم .ساعت دوازده شب بود ، توی مسیر برگشت ، از لابلای شاخ و برگ درختا ، ماه رو نگاه می کردم که کامل بود ، کامل کامل کامل ، و نقره ای نقره ای ، اون قدر جذاب که دلم می خواست بغلش کنم و ببوسمش.

وسط نوشتن این متن ، رضا زنگ زد ، نیم ساعت با هم صحبت کردیم ، تولدم رو پیش پیش تبریک گفت ، و از همه چی صحبت کردیم .سال قبل همین موقعا ، قبل این که این قدر دست و پامون بسته ی بخش و بیمارستان بشه ، خونه بودیم و تقریبا هرشب ، میرفتیم پارک و ورزش و کافینو و به معنای واقعی زندگی می کردیم.ولی امسال ، دورِ دوریم .دورِ دور.و لعنت به این دوری ها.




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها